تاریخ انقضای سلجوقیان
آن روز، من هم عصبانی شدم و با تمام سلول های وجودم فهمیدم که مامان خیلی حرف می زند. حرف زدن مامان اولش قشنگ است و آدم خوشش می آید، ولی هرچه جلوتر می رود انگاری سیم ظرف شویی روی مخ می کشد. وای به وقتی که بزند به کانال سلجوقیان و سلجوقی حرف بزند. آن وقت باید دوتا گلوله ی لاستیکی یا دوتا اسپیکر بچپانی توی گوش هایت که نشنوی./ آن روز فکر نمی کردیم این طور بشود. نه من، نه مامان. داشت از سرکار برمی گشت. یعنی داشتیم از سرکارش برمی گشتیم. آن روز من هم همراهش رفته بودم. عجیب بود که من هم همراهش رفته بودم. یعنی دیروزش خسته و کوفته از شعار ...
Click
To Read Full Article