به نام پیراهن زردمان، به نام خوزستان، به نام صنعت نفت
گاهی وقت ها نمی شود که نمی شود. این آتشی که از پالایشگاه آبادان میزند بالا نفت نیست، شعله های دلهای بیقرار بچه های آبادان است که انگار خدا هم باهاشان قهر کرده باشد. قلب شعله ور ما خاموش شد. نه برای صعود نکردن با پنالتی طالب، برای پاره کردن گلویمان سر سکو ها وقتی عمو حسین میگفت: رنگ پیرهن تو زرد طلایی، عشق ما صنعت ما برزیل مایی... . مساوی ما در اصل باختی به سنگینی یک فصل بود. دردی که همه شهر را دعوت به سکوت کرد و طالبی که نای ایستادن نداشت. طالب در آن لحظه غرور خود را همراه با توپ به تیرک کوباند. و آبادانی که دیگر برزیل نیست، دیگر عمو شهرام ...
Click
To Read Full Article