نوعروسی که بهخاطر شوهرش «شیشه»ای شد/ چندبار به خاطر توهم،نزدیک بود بچه ام را خفه کنم
«شیدا» زنی کم سن و سال بود. چشمانش گود رفته و چند دندانش هم افتاده بود. اما در پس چهره پریشان و افسرده اش زیبایی محوی دیده می شد. سعی می کرد آثار زخم روی مچ هایش را بپوشاند اما آنقدر بریدگی ها زیاد بود که تلاش هایش نتیجه ای نمی داد. آرام و قرار نداشت. وقتی از او خواستم داستان زندگی اش را تعریف کند، لحظه ای بهت زده نگاهم کرد و بعد هم بغضش ترکید. درحالی که بی وقفه گریه می کرد گــــــــفت: «۱۰ سالی از ازدواج من و «جلال» می گذرد. آن موقع ۱۶ سال بیشتر نداشتم که به اصرار خانواده ام با پسر همسایه مان «جلال»، پای سفره عقد نشستم. با آن سن کم هیچ ...
Click
To Read Full Article