نزول و شیشه زندگیام را تباه کرد
صدای اره برقی که از مشاور املاکی رضا بلند شد، تک و توک همسایه ها خود را به پشت پنجره خانه شان رساندند و به خیابان خیره شدند. روشنایی کم جان تیر چراغ برق، روی کرکره مغازه رضا افتاده بود. سوز دی ماه در جان نیمه شب رخنه کرده بود. سرکی کوتاه کشیدند. آدمیزاد در خیابان پرسه نمی زد. پرده را انداختند و نگاه از خیابان برداشتند. آنها نمی دانستند رضا، طلافروش ۶۰ ساله محله را کشته و در حال مثله کردن جسدش با اره برقی است./ رضا تا آن زمان فیلم جنایی نگاه نکرده بود. از خونریزی های آن می ترسید، اما دقایقی پیش، شخصیت اول سناریوی مرگباری را که خود نوشته بود، ...
Click
To Read Full Article