میخواهم بذر بکارم
ربابه خانم، مادر ستایش نیز پشت سر او و درحالی که محمد را در آغوش گرفته با روی خوش به استقبال می آید و با نجابتی خاص ما را به داخل خانه کاهگلی و کوچکش دعوت می کند. در بدو ورود با حیاطی خاکی و ناهموار مواجه می شویم. دیوارهای کاهگلی تنور تابستانه خانه فرو ریخته است. برخلاف اغلب خانه های روستایی که درختان زینت بخش منظر آن هستند، درختی لاغر و خشک در گوشه ای از حیاط قرار گرفته است. راهرویی کوچک و تاریک با سقفی چوبی که بخشی از آن تخریب شده نیز بخش داخلی خانه را تشکیل می دهد. لامپ کم سوی سقف خانه فقط سیاهی دیوارها را به رخ می کشد. وضعیت اتاق مخصوص ...
Click
To Read Full Article