معمای جنایت در دامداری
حسین هراسان به روستا آمد و با داد و فریاد از اهالی کمک خواست. «پدرم را کشتند، یکی به دادم برسد.» اهالی با شنیدن صدای فریاد از خانه های خود خارج شده و همراه حسین راهی دامداری شدند؛ جسد کربلایی علی غرق در خون روی زمین افتاده بود./ سروان میری با صدای زنگ تلفن همراه از خواب بیدار شد. مامور کلانتری پاسگاه ۷۱ تهران بود که از قتل پیرمردی در یکی از روستاهای اطراف شهر خبر می داد. کارآگاه آدرس را گرفت و راهی محل قتل شد، حدود ساعت دو بامداد به روستا رسید و با کمک یکی از اهالی خود را به محل جنایت رساند. قتل در یک دامداری رخ داده بود، خودروی گشت پلیس و ...
Click
To Read Full Article