شلیک در مهمانی
صدای شلیک گلوله سکوت خانه را شکست. مهمانان سراسیمه خود را به داخل ساختمان رساندند. جسد «رحمان» غرق در خون در پذیرایی افتاده بود. فرناز هم شوکه به جنازه شوهر خیره شده بود. فرهاد خود را به تلفن رساند و موضوع را به پلیس اطلاع داد./ سروان میری ظهر روز جمعه فرصت را غنیمت شمرد و دختر کوچولویش را به پارک برد. در حال بازی با زهرا بود که تلفن همراهش زنگ خورد. دخترک نگران به پدر خیره شده بود. می دانست احتمال دارد همین تماس پایان بازی او و پدرش باشد. ـ سلام جناب سروان. عظیمی هستم از کلانتری ۳۶ تهران. یک مورد قتل به ما گزارش شد که بعد از بررسی گزارش، ...
Click
To Read Full Article