روز هشتم؛ تالمات و تاملات مردم بیسرپناه
شب که می شود انگار دوباره یاد از دست رفته ها می افتند. از چادرها بیرون می آیند و خودشان را به ویرانه ها می رسانند. نگاه می کنند و نگاه می کنند. انگار که غم دنیا را در کوچه پس کوچه ها ریخته باشند. این قصه هر شب شان است./ مردهای میانسال و مسن، شب ها، در کوچه و خیابان هایِ شهر، روبروی خانه هایِ سابقِ خود بیتوته و به خرابی ها نگاه می کنند. شاید آرزوهای خود را زیر خروارها خاک جستجو و آینده مبهمِ پیش روی شان را مرور می کنند. اینجا سرپل ذهاب است و اینها مردمی که یک هفته است خواب راحت به چشم شان نرفته. چهره های مبهوت شان نشان می دهد که هنوز باورشان ...
Click
To Read Full Article