دوستم شوهرم را ازمن گرفت
پریسا دوست قدیمی ام بود و چون در زندگی مشترک شکست خورده بود، هر کاری برای خوشبختی ام می کرد. به او بیشتر از چشمانم اعتماد داشتم.اما وقتی پرستار دخترم شد همه چیزبه یکباره تغییرکرد و.../ به گزارش ایران، «شیدا» با دختر خردسالش برای مشاوره آمده بود. زنی جوان و خوش چهره بود اما درعمق چشمانش به سادگی می شد غم بزرگی را دید. آرام روی صندلی نشست و دخترش را نیز در آغوش گرفت. در حالی که موهای خرمایی رنگ فرزند خردسالش را نوازش می کرد بدون هیچ مقدمه ای شروع به صحبت کرد: «من چوب اعتماد بیش از حدم به آدم ها را خورده و تاوان سنگینی پرداخته ام. دلم نمی ...
Click
To Read Full Article