دودی که هلهلـهها را برد!
چند هفته ای به نوروز مانده بود اما تک درخت انار حیاط به خاطر گرمای زودرس، برای جوانه زدن عجله داشت. خبری از ویراژ موتورسیکلت ها در کوچه باریکشان نبود و آرامش صبح، نوید یک روز خوب را می داد. « خواب و بیدار بودیم که زنگ خانه را زدند. کاظم طبق معمول به خاطر مصرف مواد، گیج بود. از پشت در پرسیدم: کیه؟ گفت: مأمور گاز. در را که باز کردم ۴نفر لباس شخصی آمدند توی حیاط. اسم دو نفر را می گفتند که تا به حال نشنیده بودم. می پرسیدند: محموله مواد مخدر را کجا گذاشتید؟ خانه را زیر و رو کردند و دست آخر، چیزی را که دنبالش بودند در انباری پیدا کردند. باورم نمی ...
Click
To Read Full Article