حکایت "کودکان افغانستان"، فرار از جنگ تا پرسهزدن در میان زبالهها
گرد و خاکی با عبور و مرور وسایط نقلیه و برهم خوردن کیسه های زباله بلند می شود دماغ و گلویش را آزار می دهد، اما کم تر به آن توجه می کند و تنها با دور ریختن آب دهانش بعد از هرچند لحظه، برای مقابله گرد و خاک اکتفا می کند./ ، در کنار یک جاده شلوغ اما خاک آلود و تاریک در هوای نه چندان گرم در میان زباله های شدیداً متعفن و آزاردهنده سرگرم جستجو است. ساعت حدود هشت شب است، چراغ کم نوری به دهان دارد و در روشنایی آن هر کیسه زباله را به هم می زند تا شاید لقمه نانی از میان آن پیدا کند. دستکش های پلاستیکی آبی رنگ به دست و چکمه های کوتاهی به پا دارد. ...
Click
To Read Full Article