حکایت آبهفتگریهای عمه رعنا
عمه رعنا همیشه پیر بود؛ حتی داخل عکس های سیاه و سفیدی که دورتادورش کنگره داشت و گوشه اش مثل استکان های کمرباریک لب پر شده بود./ آن سال اواخر پاییز آلودگی هوا به مرز هشدار رسید و بزرگ ترین خواهر پدر، سرفه های خشک می کرد و یک بار هم زیر ماسک اکسیژن دکتر نعیم آسا رفت. دکتر گفته بود هوای پایتخت سم است و رفته بودیم راضی اش کنیم تا بهار به ویلای شمال برود. او اما بی توجه به حرف های ما از کنار سماور ورشویی و قوری بند خورده پا شد و چادر سفیدش را ضربدری دور کمرش زد. بعد با جارو رشتی که ساقه هایش به دسته رسیده بود طوری داشت فرش را جارو می زد که می ...
Click
To Read Full Article