باران گوشت و خون، در مهران
مرز است دیگر. احتمالا متفاوت بودن آدمهایش اجباریست. بچه هایش باید طور دیگری تربیت شوند، طوردیگری لمس کنند و احساس کودکی را طوردیگری معنا کنند. دردهای اجتناب ناپذیرتکراری، هرروز، ناخواسته و ندانسته امابی رحمانه و غیرمنصفانه. تکه های بزرگی از حس لطیف شادی را از بچه هایی که در اینجا بزرگ می شوند، می ربایند و آنها کم کم کودکی را تمام نکرده به بزرگسالان کم احساسی تبدیل می شوندکه هیچکس متوجه افسرگی شان نمی شود چون ظاهرا معمولی به نظرمی رسند. آنها همیشه معمولی به نظرمی رسند حتی وقتی که خودکشی می کنند، حتی زمانی که معتاد می شوند، حتی به وقت غرق شدن ...
Click
To Read Full Article