هم شاگردی مکتب قرآنی ما
خودمان را از گوشه گوشه پایتخت می رساندیم به خانه امیدمان آن جا که کلام وحی تفسیر می شد برایمان و ما گوش جان می سپردیم به استاد و آرام می گرفتیم با شنیدن آن چه گاه با روایت های قدیم و رایج بسیار فاصله داشت. من از ملاقات می آمدم در حالی که گویی تهی شده بودم از انرژی و هنوز دم مسیحایی همسرجان روح فسرده ام را حیات نبخشیده بود و می رفتم به سوی اتاق نماز و تو را می دیدم که بچه ها را به کسی سپرده بودی و شتافته بودی به خانه امیدمان آن جا که کلام وحی تفسیر می شد برایمان و ما گوش جان می سپردیم به استاد و آرام می گرفتیم با شنیدن آن چه گویی پیش از آن ...
Click
To Read Full Article