یک ماجرای عجیب از احمد آقا
من یک سرّ مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت. احمد آقا مخفیانه به من گفت: شما دو تا حاجت داری که این دو حاجت را از خدا طلب کردی. اینکه خداوند حاجت شما را بدهد یا نه، موکول کرده به اینکه شما در روز عاشورا مراقبه خوبی از اعمال و نفس خودت داشته باشی یا نه./ ، قسمت هایی از کتاب "زندگی و خاطرات عارف شهیداحمدعلی نیری، راوی این خاطره: دکتر محسن نوری را در ادامه خبر می خوانید: من از دوستان احمد آقا بودم. خاطرم هست یک روز در این سال های آخر، در جایی به من حرفی زد که خیلی عجیب بود! من یک سرّ مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر ...
Click
To Read Full Article