کوچ پرستوها
راست می گفت. آن دفعه که حواسمان نبود و شیر آب باز مانده بود، هوا کشید و آب نمی آمد. مجبور شدیم برای آوردن آب از شیر پارکینگ استفاده کنیم و چندبار مسیر پارکینگ تا طبقه ی چهارم را طی کنیم. از طبقه ی بالا صدای غلغله و جابه جایی آمد. امروز نوبت آن ها بود که از آب استفاده کنند. سمت منبع آب آشپزخانه رفتم. شیرش را که مثل قطره چکانی بزرگ بود چرخاندم. چند قطره ی غول پیکر با صدای شالاپ شلوپ توی لیوان افتاد. آب را که نوشیدم جان تازه ای گرفتم. انگار مغزم باز شد. دفترم را برداشتم و نزدیک پنجره ی اتاق پذیرایی نشستم تا از نور طبیعی استفاده کنم، ولی از شما ...
Click
To Read Full Article