کادوی عروسی
خاله هم سر تکان می دهد و می گوید: «آره به قیافه اش هم می خوره. با اون لباس های زرقی برقی اش!» عمه خانم با غرور بالای مجلس پاتختی، کنار آبجی فرزانه، نشسته و بلند بلند سخنرانی می کند: «این محسن من زود بی مادر شده، اما من که نگذاشتم پشتش خالی بمونه. عین شیر پشتش ایستادم. این پول ها هم برای بچه ام چیزی نیست. دنیا رو به پاش می ریزم.» نسترن خنده کنان در گوشم می گوید: «واقعاً هم شیره این عمه خانم!» سقلمه ای به پهلویش می زنم و به حجم عظیم عمه خانم نگاه می کنم. - تو برای چی می خوای بیای؟ داماد می خواد با کادوی عمه خانم برای فرزانه طلا بخره. تو چی ...
Click
To Read Full Article