چشم نرگس ها نمدار است
خیره شده ام به نرگس های داخل این گلدان کوچک سبز و ته دلم خوشحالم که آن ها را نبردی تا با همه عطر خوششان بمانند برای من! باران و برف تؤامان می بارید و من به حرفت گوش نکردم پیاده و تند راهی خیابان بغلی شدم تا گل بخرم برای عزیزی که بی منت مدت هاست که دارد جور ما را می کشد. گفتم عزیزم تو داخل ماشین باش که سرما نخوری من زود برمی گردم اما تو دلت می خواست درست زیرآسمانی که کبود نبود و سپید بود و سخت می بارید بایستی و خیس شوی و چشم هایت را ببندی و نفس عمیق بکشی زیر باران و برف تؤامان خیابانی که دیوار نداشت. من می دویدم تا تو خیس نشوی و آدرس گل ...
Click
To Read Full Article