سیزدهم بهمن و یاد آخرین ساعات زندگی احمد بورقانی!
من از سیزدهم بهمن وحشت دارم. این را با صمیمیت می گویم! درطول زندگی ام، تاکنون ناظر لحظات سهمگین زیادی بوده ام که درجبهه های جنگ تحمیلی گاه به اوج خود می رسیدند. اما شنبه سیزده بهمن ۸۷ در دفتر آن زمان ام درخیابان وزرای تهران، زندگی یکی از سخت ترین لحظاتش را ناباورانه به صحنه آورد. عصرآن غروب فراموش نشدنی که بعدا به بزرگترین کابوس زندگی ام تبدیل شد، یار نزدیکی درمیان حیرت و درماندگی من پرواز کرد. دکتر رضا خاتمی و برادرم امیر، کنارم ایستاده بودند که احمد با ناباوری آخرین لحظات زندگی را می گذراند. تیم پزشکی اورژانس واحیا هم حاضر بود، دستپاچه و ...
Click
To Read Full Article