در آرزوی رهایی
وقت هایی که آدم ناامید می شود، احساس می کند همه ی درها به رویش بسته شده است، هرچه دست و پا می زند بیش تر فرو می رود، درست همین وقت هاست که هرنشانه ی کوچکی معنا پیدا می کند؛/ هرروزنه ای نوید پنجره است و هرقطره ای خبر از پایان خشک سالی می دهد. این حال عجیب، آدم را آسیب پذیر می کند؛ چون ممکن است این نشانه های کوچک، اولین قدم های سقوط باشند که در ناامیدی مشتاقانه برداشته می شوند. این جا درست جایی ا ست که ماجرای جنگ آخرالزمان شروع می شود. دولت برزیل عوض شده است، اما مردم فقیر هر روز فقیرتر می شوند و خبری از تغییر نیست. در این شرایط مردی که همه ...
Click
To Read Full Article