حکایت گلریزان کدخدا و میاندار
مرشد عباس که تازه ضرب گرفته بود دستی بالا برد و بر زنگ زورخانه زد و گفت صفای قدم پهلوان. پهلوان مراد از پیشکسوت ها و میاندار گود زورخانه بود و در پاسخ مرشد سری به علامت تعظیم فرود آورد و نوچه هایش یک به یک پشت سرش وارد شدند./ زلزله صد و هشتاد و اندی سال پیش تهران، بیشتر شمیرانات، دماوند و ۷۰روستای شرق جاجرود را ویران کرده بود و مراد آمده بود برای زلزله زده ها گلریزان بگیرد. قدیم ها لوطی ها، داش مشدی ها و دست به دهان برس ها هر چه داشتند در طبق اخلاص گذاشته کمک می کردند تا مصیبت و نداری کمر کسی را نشکند. مراد شروع کرد به گرم کردن خود و با ...
Click
To Read Full Article