حکایت تافت زدنهای گلنسا
اگر غذا می سوخت انگار تابلوی پدر خانم جان را بالای طاقچه نشانه گرفته باشد به هوا تافت می زد. اگر پوشک نوه پسری خانم جان را عوض می کردند باز هم تافت می زد. همیشه خدا یک تافت پر شالش بود و به هر بهانه مربوط و نامربوطی فیس فیس به هوا تافت می زد. پدرش آقا شاپور که در روستای ملمیجان زیرآوار ماند گلنسا آمد پیش عمه بزرگش اکرم خانم یا به قول خودش خانم جان در تهران و همانجا ماندگار شد. خانم جان پیرزنی از خان زاده های تهران قدیم بود و یک جایی همان حول و حوش عهد پهلوی اول، زمان برایش ایستاده بود. گلنسا هر روز عصر برایش با آتش گردانه قلیان درست می کرد ...
Click
To Read Full Article