بىثمر به حصر بردند
دیر زمانی ست خوابت را هم ندیده ام، اما لحظه ای نیست که آن چهره ی دلسوز و پرانرژی را در جای جای روزمره گی هایم نبینم. سال هاست ندیدمت بانو! اما طنینِ خوشِ کلامت هرگز در زنگ های پرهیاهوی این سال ها گم نشد؛ همانگونه که رنگ های فریبای دوران نیز نتوانست رنگ شفاف نگاه پرمهرت را کم کند. تاریخ، پدیده ی غریبی ست بانو! زمانی دروغگو می شود آن گاه که وجودش با جوهر قلمِ مزدوران و جباران، جان می گیرد و گاه، صادقانه نگاشته می شود هنگامی که قلم، جایگاه خویش را می یابد… تو را تاریخ روایت می کند بانو! آن گاه که نه زندان باقی ست و نه زندانبان… تو را تاریخ می ...
Click
To Read Full Article