خانهی باصفا
مادربزرگ و پدربزرگم در یک خانه ی حیاط دار زیبا زندگی می کنند؛ خانه ای که دور تا دورش درختان سیب و آلبالو و انار است و باغچه اش پر است از گل های محمدی و یاس./ وسط حیاط یک حوض آبی هست که بعد از عید ماهی قرمزهایمان را در آن می اندازیم و تابستان ها آن جا آب بازی می کنیم. همه ی ما روزهای جمعه به خانه ی مادربزرگ و پدربزرگ می رویم و دور هم جمع می شویم. مادربزرگ می گوید وقتی خودش هم بچه بوده به همراه پدر و مادرش همین کار را می کردند و این رسم است که جمعه ها کوچک ترها در خانه ی بزرگ ترها جمع شوند تا از حال هم باخبر شوند. آن جا که می رویم، خبری از ...
Click
To Read Full Article